مرد دکمهی مستطیلشکل را فشار داد و شیشه بالا رفت. به اطراف نگاه کرد. آنطرف خیابان، مقابل پارک، کیپ تا کیپ ماشین پارک شده بود. برگشت و چشمش به پژوی جی ال اکس نقرهایرنگی افتاد که درست پشت ماشینش پارک کرده بود. زنی در سمت راست را باز کرد، پیاده شد و رفت توی پیادهرو. پشت چند نفری که توی صف بستنی فروشی بودند، ایستاد. مرد باز به اطراف نگاه کرد، به ماشینهایی که داشتند توی آن خیابان شلوغ، پشت سر هم و آرام، حرکت میکردند. گذاشت توی دنده و حرکت کرد. کمیجلوتر، سر کوچهای، نگه داشت و توی کوچه را نگاه کرد. همه جا پر از ماشین بود.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر