فریدون حیدری مُلکمیان: راویِ مُلکمیان یا مُلکمیانِ راوی - حالا هر که یا هرچه - میلادش مقارن بود با "مرگ بیتوبه بیوصیت"؛ میلادی دوباره به هیاتِ قلمزنی بومی در فضا و محدودهای نیمبشری/ نیمبهیمی؛ آن هم وقتی که تنها بیستودو زمستان با گاوها و آدمها به کوچ نشسته و در گشتاگشتی ناگزیر بر پشت دنیا هنوز چنانکه باید به چراگاه ابدی ادبیات راه نبرده است. باوجوداین، تو گویی ازبرای نیازی حذرناپذیر (که البته بهزعم بزرگان قلم، لازمهی اینگونه قلمگردانی است) و با توسل تام و تمام به جسارتی جوانانه بود که بر آن شد تا نخستین قال و مقالهای خیالپردازانهاش را قصه کند. اما شاید بهراستی نتوان انکار کرد که این خیالپردازی به گونهای مستقل و بلافصل از واقعیت بهکلی تراژیک سرچشمه گرفته بود که بر راوی و تمامی نسل او عارض شده بود. و اصلا از کجا معلوم؟ شاید بهواقع همین است که پیوسته و در هر مکان و هر زمانی، در موقعیتهای خاص و بعضا گوناگون، در برخی طبایع سودایی حساسیتهایی را برمیانگیزد تا به رویت و رویا و روایت روی آورند. هم ازاینروی شاید فریدون حیدی مُلکمیان را نیز هرگز گریز و گزیری نبوده است مگر اینچنین تن دادن به «مرگ بیتوبه بیوصیت».
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر