"انوره دوبالزاک" در "مادام دولاشانتری" رویدادها و حوادث عمومی را با یک داستان موازی درباره اخلاق، اندیشهها و احساسات مردم بازگو کرده تاریخ رسمی را با تاریخ خصوصی پیوند میزند. ادامه این داستان در بخش جداگانهای تحت عنوان "محرم" آمده است. بخش نخست داستان، روایتی است از زندگی شخصیتی سرخورده از انقلاب به نام "گودنروآ" که زندگی او در تنهایی و افسردگی میگذرد، اما زندگی او پس از آشنایی با گروه خیریه "مادام دولاشانتری" تحول اسامی مییابد؛ حتی خود در امر خیریه آن گروه میشود. "مادام دولاشانتری" زنی است که در جریان انقلاب بیست سال از عمر خود را در زندان سپری کرده، حتی دخترش نیز در آن راه اعدام شده است. دادستانی که حکم دخترش را صادر کرده اینک سخت دچار تنگدستی شده تا جایی که زندگی دخترش نیز به خطر میافتد. گروه "مادام دولاشانتری" مخفیانه به افراد بیبضاعت پول قرض میدهند، این بار زندگی "برنار" یا همان دادستان سابق را که "بارون بورلاک" نام داشته نجات میدهند. او پس از اقدام خیرخواهانه "مادام دولاشانتری" اعتراف میکند: فرشتگان این چنین انتقام میگیرند...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر