حسن با غولي كه پدرش را زنداني كرده و دختر امير را هم به شكل پرنده در آورده بود، دست و پنجه نرم كرد. حسني با فكر و نقشه و به كمك پرنده، دوبار غول را در مسابقه شكست داد و او را نابود كرد. در اين جلد، حسني و پدرش دختر امير را به شهرش ميرسانند اما آدمي خبرچين براي امير خبر ميبرد كه دو مرد حقهباز دخترت را اسير كردهاند. امير فوري حسني و پدرش را دستگير ميكند و دستور ميدهد كه اعدامشان كنند. از طرفي دخترك در اثر حادثهاي بيهوش ميشود. حالا كسي نيست كه بيگناهي حسني و پدرش را ثابت كند...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر