بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
ناتوان
من ناتوان میشوم، بازنده و بی هیچ میلی، هیچ آرزویی، تنها تصور رفتن به جادهی بزرگ، به شهر به جستجوی مردی رفتن و فردا بازگشتن.
ژان لوک لاگارس | در خانهام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید
(آرزو، شهر، فردا، مرد، میل، ناتوان، هیچ)
(آرزو، شهر، فردا، مرد، میل، ناتوان، هیچ)
محال | نامِ توست | و نامِ من | ناتوانیِ امکانِ توست