![]() | بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران | ![]() |

شعر خودش میآید، ما تسلیماش میشویم و او کار خودش را میکند، عاشقی میکند، فریاد میزند، به سوگ مینشیند، با زبانی غیر معمول از تبسمی دلانگیز تا خیالی شورانگیز و گاه غمی، دردی، زخمی... شعر سنگر میشود و غریو پرشور رهایی سر میدهد... شعر را حافظ میگوید، خیام، سعدی، و وقتی نو میشود نیما، شاملو و فروغ و... در غرب شکسپیر، بودلر، لویی آراگون... و محمود درویش در فلسطین...

بفرمایید بنشینید صندلی عزیز
خریدنویسنده: اکبر اکسیر
وقت گرفتم | شعری علیه زور بگویم | آن قدر زور زدم | برای فتق | وقت گرفتم...

باغ پارسی
خریدنویسنده: نوری جراح
مترجم: مهدی فرطوسی

باغ آینه
خریدنویسنده: احمد شاملو
