خط راستى كه، قرار بود مرا از يك جاى روشن به جاى روشن ديگرى ببرد، بهخاطر شما خمیده مىشود و هزارتوىِ تاريكى در سرزمينى تاریک كه در آن، من سردرگم شدهام. برنار ماری کلتس | در خلوت مزارع پنبه |
ادبیات فرانسوی
در هزارتو
خریدنویسنده: آلن رب گریه
مترجم: مجید اسلامی
...و کل این صحنه همچنان خالی باقی میماند، بدون هیچ، مردی، زنی یا حتی بچهای.
جن
خریدنویسنده: آلن رب گریه
مترجم: پرویز شهدی
پاره یادداشتها
خریدنویسنده: اوژن یونسکو
مترجم: مژگان حسینیروزبهانی
اوژن یونسکو در پاره یادداشتها میگوید: دارم میمیرم از بس نمیتوانم بمیرم، از بس بلد نیستم بمیرم!