بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
شب
شب چه به روزمان آورده | كه از سايهمان هم میترسيم
ارُهان ولی: ديوونه میكنه آدم رو اين دنيا؛ | اين شب | اين ستارهها | اين بو | اين درخت سراپا شكوفه...
یک شب حوالی ساعت دو صدایی را که میخواستم پیدا کردم. فحش نداد. چند شب حرف زدیم بعد خواست همدیگر را ببینیم قرار گذاشتیم. نرفتم، ترسیدم ماریا بشود.
- 1
- 2