اسیونالیسم به گونهای در تمام نقاط ایدئولوژیهای سیاسی از چپ تا راست میانه یافت میشود و این نشان از آن دارد که ناسیونالیسم چیزی عامتر و مبهمتر از یک ایدئولوژی خاص است. ناسیونالیسم بهطور کلی یک نهضت اندیشه و عمل است که به دنبال ایجاد یا تقویت «احساس ملی» در بین مردم است و از جهت ایدئولوژیک وضع آشفتهای دارد. خود را تقریباً به کابینِ تمام ایدئولوژیها درمیآورد، اما خود یک ایدئولوژی نیست.
ناسیونالیسم جدید یا ناسیونالیسم مدنی که برای پیدایش آن به بعد از انقلاب فرانسه و اندیشههای روشنگری پرداخته میشود و حامل عنصر آگاهی شفافی به تاریخ و آینده ملت است و در پیوند وثیقی با دولت – ملت میباشد.
ناسیونالیسم کلاسیک (میهنپرستی) که متعلق به مردمان و ملتهای ماقبل مدرن میباشد و دارای جنبههای رومانتیک بیشتری است و ارتباط وثیقی با دولت – ملت ندارد. عنصر واسط و مشترک بین این دو نوعی «حس وطندوستی و آمادگی جهت فداکاری در راه آرمانهای» سرزمین مشخص میباشد. این ویژگی در ناسیونالیسم کلاسیک ممکن است به فداکاری در راه آرمانهای پادشاه، امپراتور، مذهبی خاص و مورد حمایت دولت مرکزی و… تجلی نماید.
موضوع هویت به طور عام و هویت ملی به طور خاص، از جمله بحثهای مطرح در علوم اجتماعی سالهای پایانی قرن بیستم و دهه نخست قرن بیست و یکم است. در مقایسه با دو قرن پیش از آن، حجم آثار انتشار یافته پیرامون هویت و هویت ملی و به تبع آن ملیت، در دو دهه اخیر بسیار بیشتر بوده است.
در سطح جهانی چند مسئله عمده باعث توجه پژوهشگران علوم اجتماعی به موضوع هویت و ملیت شده است: یکی از این مسائل، دگرگونیهای گسترده سیاسی و اقتصادی در سالهای دهه ۱۹۸۰، از جمله پیدایش جنبشهای نوین اجتماعی در غرب، آغاز فرایند دمکراسی شدن و جنبشهای جامعه مدنی در اروپای شرقی و در نهایت فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد بوده است.
در کنار این دگرگونیها، شتاب گرفتن فرایند جهانی شدن در دهههای پایانی قرن بیستم و گسترش چشمگیر فنآوریهای اطلاعرسانی و دسترسی آسان به اطلاعات و ارتباطات و جابجاییای گسترده جمعیتی در جهان باعث طرح مسئله ملیت و هویت و هویت ملی در محافل پژوهشی و دانشگاهی جهان شد. بحثهایی چون تضعیف قدرت و کنترل دولت، تأثیر فنآوریهای ارتباطی و اطلاعاتی بر کمرنگ شدن اهمیت مرزها و پررنگ شدن هویتهای ملی وگاه قومی در کشورهای تازهتاسیس چندملیتی، موضوع هویت ملی و ملیت را به یکی از مسائل عمده پژوهشی در رشتههای گوناگون علوم اجتماعی تبدیل کرده است.
در کنار این تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جهانی؛ پیدایش بحثهای نظری و مکتبهای اندیشه سیاسی نوین نیز به آغاز پژوهشهای نوین درباره هویت به طور عام و هویت ملی و ملیت به طور خاص کمک کرد.
در این میان دو حوزه نظری در دامن زدن به بحثهای نوین پیرامون هویت و ملیت مؤثر بودند: یکی پیدایش نظریههای نوین پیرامون ملت، ملیت و قومیت و دوم پیدایش رهیافتهای نوین گوناگونی که به طور کلی از آنها به عنوان دیدگاههای پستمدرن نام برده میشود.
در حوزه نخست نظریهپردازان برجستهای چون ارنست گلنر، اریک هابسباوم، بندیکت آندرسون و آنتونی اسمیت نظریههای نوینی درباره ماهیت ملیت و ملت و قومیت مطرح ساختند که انبوهی از آثار نظری و مطالعات موردی را درباره مسائل ملی در نقاط گوناگون جهان به دنبال آورد. در حوزه دوم نیز مسئله هویت و ملیت به یکی از موضوعات مهم مربوط به نقد میراث مدرنیسم و مدرنیته تبدیل شد و نویسندگانی چون میشل فوکو، لاکان، دریدا، لاکلاو، موفه و بسیاری دیگر مستقیم و غیرمستقیم مسئله هویت و ملیت را در نوشتههای خود از نگاه کاملاً نوین و انتقادی مورد بررسی قرار دادند...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر