به جرات میتوان ادعا کرد که مبحث ارباب و برده از کتاب پدیدارشناسی روح، یکی از تاثیرگذارترین و به تبع آن مشهورترین فرازهای فلسفه هگل است. بخش اعظم این شهرت مرهون وامگیری مارکس از آن و به کار بستنش در نظریه اجتماعی-سیاسی خویش است. پس از مارکس نیز بحثهای بسیاری حول ارباب و برده هگلی و رابطه آن با تاریخ، معرفت، سیاست و فلسفه درگرفت. کتاب پیش رو در همین راستا به بخشی از دیدگاههای سه متفکر متاخر فرانسوی (ژرژ باتای، ژیل دلوز و ژاک لکان) در خصوص خود-آگاهی هگلی و به ویژه بحث ارباب و برده میپردازد. هر کدام از فصول کتاب به یکی از این متفکران اختصاص دارد که علی رغم مجاورت زمانی و مکانی، برداشتی متفاوت، و در مقاطعی کاملا متضاد از این مبحث، و به طور کلی از فلسفه هگل، به دست میدهند. برای مثال، باتای سلبیت هگلی را به منتهی درجه خود رسانده و اتفاقا از موضعی هگلی به نقد بردگی نهفته در فلسفه هگل میپردازد. دلوز اما از ابتدا موضعی مطلقا ضد-هگلی اتخاذ کرده و مفاهیم ذاتی و حیاتی فلسفه هگل، همچون سوژه، سلبیت و وساطت را هدف حمله قرار میدهد. لکان نیز تحت تاثیر قرائت کوژو از مصاف ارباب و برده، از سویی این نبرد را به حالات روانی سوژه، به ویژه نمونههای روان نژندی، و از سوی دیگر آن را با سیاست و تجربه تاریخی جامعه بشری پیوند میزند.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر