خاب اسمت رفت تو دفتر بلکلیستها. این لیست سیاه هی دنبال تو میآد. یک مرتبه که به دنیا میآی لیست سیاه مرگ، حالا هم لیست سیاه کار. من چه باید بگم به این لیست سیاه؟ میگم... ماندنی احمدی کارگر شماره ۲۴ سابق، که خری هم به شماره خودت داشتی و از قضا مزدش از توِ آدمیزاد بیشتر بوده و خر را با دلههای نفت توی خورجینهاش میبردی تلخاب، از نردبان آهنی مخزن، بشکهبهدست میرفتی بالا و میریختی به حلقومش تا بعد درشکه نفتی راه بیفته به طرف در خزینه و نفت را بارک کشتی بکنن. بعد لولهکشی کردن و قطار نفت آمد. این خونهها کجا بودن؟... این آدمها که از کنارم میگذرن، صدتا یکی شاید بدونن که ماندنی احمدی با رینولدز انگلیسی باهم پا به خاک مسجد سلیمان گذاشتن. نه خونه سنگی بود و نه خونه گلی و جاجا سیاهچادر بود و تنها بالای اَمفِرَمبی حالایی خونه کلانتر بود و بس. تو، تو که داری از روبهرو میآی، کجا بودی؟... تو که تو مغازهت رو صندلی نشستی، بله تو، من را بلکلیست کردن، برای آنهمه زحمت و مرارت! میخوای بفهمی من چه میگم، آقایی که داری میآی؟... من هم میگمای کمپانی بیپدر،ای آقای ایراننژاد، نه... به حرمت سالهایی که با ما بود، نه... طهماسب میگفت: «آقا، من از حرفهای شما سر در نمیآورم. کلاهم را سفت میگیرم باد نبره.» بفرما! حالا بو میکشه و سر میکنه به هر سوراخی تا آدم گیر بندازه... یادگار خوب میگفت: «این مملکت را نون به نرخ روزخورها نابود کردن.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر