رمان میان سایههای خاکستری داستان رنج انسان است. رنج انسان به دست انسان. داستان از زبان دختری نوجوان روایت میشود و حکایتِ تبعیدِ خانوادهی او و بسیاری دیگر از هممیهنانش به سیبری پس از اشغال لیتوانی توسط شوروی در جنگ جهانی دوم است. او که عاشق نقاشی است و مثل تمامی همسالان خودش رؤیاهایی برای آینده در سر دارد، اکنون با شرایطی جدید روبهرو میشود که هیچ تضمینی در زنده ماندن خود یا هریک از اطرافیانش حتی برای ۲۴ ساعت هم وجود ندارد. رنگهای زندگیاش محو میشود و لابهلای طیفهایی متنوع از رنگ خاکستری گرفتار میآید که تفاوتشان تنها در شدتِ رنج و سختی لحظههاست. اما میان سایههای خاکستری همچنین داستان عشق و امید است. عشق به خانواده، وطن و به انسان. همین عشق به انسان و امید به آینده است که شخصیتهای داستان را در شرایط هولناکی که در آن گرفتارند به پیش میبرد و در نهایت این انسان است که پیروزِ میدان است. قهرمان داستان، لینا ویلکاس که نقاش است، هنر خود را با زندگیاش درمیآمیزد و از آن در ثبت این دورهی وحشتناک از زندگی بهره میبرد. همانطور که روتا سپتیس، نویسندهی کتاب، از شکل رمان به همین منظور استفاده میکند و این رخداد تاریخی را بسیار بهتر از معدود مستندات باقیمانده از آن، به جهانیان آشکار میکند. زبان داستان به دلیل روایت از زبان یک نوجوان، ساده و بیپیرایه است. اما همین سادگی تأثیری چنان قوی بر خواننده میگذارد که پس از خواندن آن بیراه نیست اگر ادعا کنیم ما هم این دورهی تاریخی را از سر گذراندهایم.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر