داستان این کتاب دربارهی آخرین دختر خانواده سادهای به نام سودابه است که درگیر روابط احساسی با پسری آرمانگرا و مسئولیتگریز به نام سینا میشود، سودابه مادر و پدر پیری دارد که لازم است بصورت مداوم نگرانشان باشد، به دنبال رفتارهای نامناسب سینا تغییراتی در سودابه بوجود میآید که حتی منجر به تغییر نامش از سوی خود میشود. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «برای لحظهای سرش گیج رفت، چشمها را باز کرد نگاهش در پی چیزی گشت بلکه بتواند روی آن بنشیند دفترچه سفت و محکم در دستش فشرده شد کارتنی پر از کتاب را به سختی پیش کشید… روی آن نشست… لحظهای چشمها را بست تمام توانش را برای باز کردن دفترچه به کار گرفت، دفترچهی خاطراتش، دفترچهی زندگیش. دفترچه را باز کر این جمله جلوی چشمانش رقصید "آیدا شدم، همانطور که سینا میخواست" اولین صفحات را ورق زد میهمانی خانهی نازنین سالن پر از نورمبلهای استیل آبی طلایی میزهای گرد تزئین شده با میوه و گل میزهای پر از شربت و شیرینی صدای موسیقی، همهمهی میهمانان، گوشش را پر کرد…»
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر