داستان جوانی است عاشق، که ابتدا برای اثبات عشق دیوانه وارش به پولینا، دخترخواندهی یک ژنرال که در ظاهر به او اهمیتی نمیدهد، مقدار اندک داراییِ خویش را به قمار میگذارد و پس از چندی به شکلی معجزهآسا مقادیر هنگفتی پول و طلا در قمار برنده شده و ثروت زیادی به دست میآورد. او که اکنون مسخ شده، همه چیز را فراموش میکند و با دختر دیگری که چشم به مال او دوخته به پاریس فرار میکند و تمام پولش را در راه این دختر، به باد میدهد. پس از مدتی مفلس و سرشکسته به هامبورگ باز میگردد. او دیگر بی آنکه خود بداند به قمار بازی حرفهای مبدل گشته که در زندگی چیزی جز سیاه و سفید، جفت یا تاق نمیبیند. در این اوضاع، او به طرزی باورنکردنی توسط یکدوست متوجه میشود که پولینا، او را فراموش نکرده و حتی دوستش دارد؛ شگفت زده به خویش قول میدهد که دیگر دست به قمار نزند و آدم شود. او به سراغ پولینا میرود، ولی برای آخرین بار تصمیم میگیرد که آخرین مقدار داراییاش را باز به قمار بگذارد....
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر