نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
علائم حیاتی یک زنخریدنویسنده: کار گروهی این کتاب را ببینیدسایهی هر کسی هست ساکت است. پلهها را دوتا یکی پایین میرود و او را دنبال خودش میکشاند. دلش میخواهد بگوید، آقا... صبر کن. اما سایه حرف گوش کن به چشمش نمیآید. او را در خودش گرفته میبرد هرجا که بخواهد. قدرتش زیاد است. خب... خودش هم که بی دست و پا نیست. میتواند بگوید، کجا؟ من اینجا هزارتا کار دارم. اما ... من مجردم، خانومخریدنویسنده: مرتضی کربلایی لو این کتاب را ببینیددر یکی از اطاقها بسته بود. آن را باز کرد و بی آنکه تو برود گردن کشید و داخلش را دید. در را بست و به آن یکی رفت. چشمش به تشک و متکای دونفرهای که روی زمین پهن بود افتاد. گودی به جا مانده از دو نفری که تویش خوابیده بودند هنوز دست نخورده مانده بود. مینا نزدیک در اتاق آمد و گفت: "باید ببخشین که یه کم به هم ریخته است. میخواستم ... خطتیره، آیلینخریدنویسنده: ماه منیر کهباسی این کتاب را ببینیدعکس از روی میز بر میدارم. "حتما تفاهم نداشتید." "داشتیم، خیلی خوب، پنجاه پنجاه." میگویم: "تو به این میگی خوب؟" پیراهن عنابی را که غنچههای گل سرخ با ساقههای باریک سبز روشن دارد، باز نمیکند. همانطور تا کرده میگذارد روی پای فرانک، چمدان را به هم ریخته، میگوید: ... وقتی سَموم بر تن یک ساق میوزیدخریدنویسنده: خسرو حمزوی این کتاب را ببینید"ببین با خودت و من چه کردی ارسلان! من که نفهمیدم تو کی هستی! چی هستی! خودت بگو- بگو چی هستی!" "نمیدونم- سموم! سموم!" "یعنی چی!... تو خودت هم نمیدونی چی هستی! میترسی بدونی چی هستی!" "درسته... من" "تو چی!... تو چی داری! تو نه منو داری- نه خودت رو- نه هیچ چیز و هیچ کس دیگه رو! من باز یک چیزی توی ... سهم منخریدنویسنده: پرینوش صنیعی این کتاب را ببینید کتاب با اين جملات شروع مىشود: "هميشه از کارهاى پروانه تعجب مىکردم. اصلا به فکر آبروى آقاجونش نبود." اين تم يعنى آبرو، آبروى آقاجون و آبروى خانواده مرتب در کتاب تکرار مىشود. جابجا در شرايط زندگى که نويسنده به خوبى آن را تشريح کرده مىتوان فشار اين آبرودارى را بر روى او و بقيه خانواده احساس ... من گنجشک نیستمخریدنویسنده: مصطفی مستور این کتاب را ببینید«من گنجشک نیستم» داستان روزمرگیهای مردی است که خواهرش برای معالجه، او را به مجتمع درمانی سپرده و در حال حاضر او ساکن طبقه نهم و واحد ۹۰۲ از این تیمارستان است. راوی به خاطر مرگ همسرش افسانه (وقت وضع حمل) و فرزندش، سردردهای عجیبی دارد و گاهی وقتها کلهاش داغ میشود... من دانای کل هستمخریدنویسنده: مصطفی مستور این کتاب را ببینیدچند روايت معتبر دربارهی سوسن: مردی كه تازه از زندان آزاد شده از يكی از هم بندان آدرس زنی زيبا به نام سون را گرفته تا در ازای پرداخت پول گاهی نزد او برود. من دانای كل هستم: نويسنده در حال نوشتن داستانی است كه در آن قتلی اتفاق میافتاد اما همسر وی مخالف است. اين داستان را آقای مستور به همسرش معصومه تقديم كرده. مغولها: امير عاشق ... شاهکلیدخریدنویسنده: جعفر مدرس صادقی این کتاب را ببینیدمردی در زندان به جرم قتل بازداشت است و اكنون دارد تمام خاطراتش را مینويسد. او جوان كتاب خوانی بوده از جمله افرادی كه خوب بحث میكنند ولی در عمل هيچ بازدهی ندارند. دائما دنبال شيخ و مرادی برای خود میگشته و در زمان انقلاب درگير بعضی از حزبها و گروهها میشود و ... ابن مشغلهخریدنویسنده: نادر ابراهیمی این کتاب را ببینیدقلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که بنشانی، هزار دانه پس میدهد. اگر ذرهای نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد و اگر دانهای از محبت نشاندی، خرمنها بر خواهی داشت. ابن مشغله در آن شهر آرام و در آن یک سال آرام، کوشید که خاک قلب را به دانههای خوب معتاد کند. تُل عاشقونخریدنویسنده: محمدرضا مرزوقی این کتاب را ببینیدزن عاشقی که مرتکب قتل شده، دیگر چیزی برای پنهان کردن ندارد. این را خودش روز قبل در جلسهی دادگاه به صراحت اعتراف کرده است. پس بگذار از او گفته شود. آن هم از زبان کسی که تقریبا همه چیز را دربارهاش میداند. یا فکر میکند که میداند. تل عاشقون منطقهای است در کنار خیابان ساحلی بوشهر که اکنون شکلی کاملا امروزی دارد. مردم ... … 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 …
علائم حیاتی یک زنخریدنویسنده: کار گروهی این کتاب را ببینیدسایهی هر کسی هست ساکت است. پلهها را دوتا یکی پایین میرود و او را دنبال خودش میکشاند. دلش میخواهد بگوید، آقا... صبر کن. اما سایه حرف گوش کن به چشمش نمیآید. او را در خودش گرفته میبرد هرجا که بخواهد. قدرتش زیاد است. خب... خودش هم که بی دست و پا نیست. میتواند بگوید، کجا؟ من اینجا هزارتا کار دارم. اما ...
من مجردم، خانومخریدنویسنده: مرتضی کربلایی لو این کتاب را ببینیددر یکی از اطاقها بسته بود. آن را باز کرد و بی آنکه تو برود گردن کشید و داخلش را دید. در را بست و به آن یکی رفت. چشمش به تشک و متکای دونفرهای که روی زمین پهن بود افتاد. گودی به جا مانده از دو نفری که تویش خوابیده بودند هنوز دست نخورده مانده بود. مینا نزدیک در اتاق آمد و گفت: "باید ببخشین که یه کم به هم ریخته است. میخواستم ...
خطتیره، آیلینخریدنویسنده: ماه منیر کهباسی این کتاب را ببینیدعکس از روی میز بر میدارم. "حتما تفاهم نداشتید." "داشتیم، خیلی خوب، پنجاه پنجاه." میگویم: "تو به این میگی خوب؟" پیراهن عنابی را که غنچههای گل سرخ با ساقههای باریک سبز روشن دارد، باز نمیکند. همانطور تا کرده میگذارد روی پای فرانک، چمدان را به هم ریخته، میگوید: ...
وقتی سَموم بر تن یک ساق میوزیدخریدنویسنده: خسرو حمزوی این کتاب را ببینید"ببین با خودت و من چه کردی ارسلان! من که نفهمیدم تو کی هستی! چی هستی! خودت بگو- بگو چی هستی!" "نمیدونم- سموم! سموم!" "یعنی چی!... تو خودت هم نمیدونی چی هستی! میترسی بدونی چی هستی!" "درسته... من" "تو چی!... تو چی داری! تو نه منو داری- نه خودت رو- نه هیچ چیز و هیچ کس دیگه رو! من باز یک چیزی توی ...
سهم منخریدنویسنده: پرینوش صنیعی این کتاب را ببینید کتاب با اين جملات شروع مىشود: "هميشه از کارهاى پروانه تعجب مىکردم. اصلا به فکر آبروى آقاجونش نبود." اين تم يعنى آبرو، آبروى آقاجون و آبروى خانواده مرتب در کتاب تکرار مىشود. جابجا در شرايط زندگى که نويسنده به خوبى آن را تشريح کرده مىتوان فشار اين آبرودارى را بر روى او و بقيه خانواده احساس ...
من گنجشک نیستمخریدنویسنده: مصطفی مستور این کتاب را ببینید«من گنجشک نیستم» داستان روزمرگیهای مردی است که خواهرش برای معالجه، او را به مجتمع درمانی سپرده و در حال حاضر او ساکن طبقه نهم و واحد ۹۰۲ از این تیمارستان است. راوی به خاطر مرگ همسرش افسانه (وقت وضع حمل) و فرزندش، سردردهای عجیبی دارد و گاهی وقتها کلهاش داغ میشود...
من دانای کل هستمخریدنویسنده: مصطفی مستور این کتاب را ببینیدچند روايت معتبر دربارهی سوسن: مردی كه تازه از زندان آزاد شده از يكی از هم بندان آدرس زنی زيبا به نام سون را گرفته تا در ازای پرداخت پول گاهی نزد او برود. من دانای كل هستم: نويسنده در حال نوشتن داستانی است كه در آن قتلی اتفاق میافتاد اما همسر وی مخالف است. اين داستان را آقای مستور به همسرش معصومه تقديم كرده. مغولها: امير عاشق ...
شاهکلیدخریدنویسنده: جعفر مدرس صادقی این کتاب را ببینیدمردی در زندان به جرم قتل بازداشت است و اكنون دارد تمام خاطراتش را مینويسد. او جوان كتاب خوانی بوده از جمله افرادی كه خوب بحث میكنند ولی در عمل هيچ بازدهی ندارند. دائما دنبال شيخ و مرادی برای خود میگشته و در زمان انقلاب درگير بعضی از حزبها و گروهها میشود و ...
ابن مشغلهخریدنویسنده: نادر ابراهیمی این کتاب را ببینیدقلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که بنشانی، هزار دانه پس میدهد. اگر ذرهای نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد و اگر دانهای از محبت نشاندی، خرمنها بر خواهی داشت. ابن مشغله در آن شهر آرام و در آن یک سال آرام، کوشید که خاک قلب را به دانههای خوب معتاد کند.
تُل عاشقونخریدنویسنده: محمدرضا مرزوقی این کتاب را ببینیدزن عاشقی که مرتکب قتل شده، دیگر چیزی برای پنهان کردن ندارد. این را خودش روز قبل در جلسهی دادگاه به صراحت اعتراف کرده است. پس بگذار از او گفته شود. آن هم از زبان کسی که تقریبا همه چیز را دربارهاش میداند. یا فکر میکند که میداند. تل عاشقون منطقهای است در کنار خیابان ساحلی بوشهر که اکنون شکلی کاملا امروزی دارد. مردم ...