بار اولی که گریه کردم مادرم گفت قوی باش! مرد که گریه نمیکند، و من رفتهرفته ضعیفتر شدم چون دیگر نمیتوانستم گریه کنم. علی عبدالرضایی | بدکاری |
ادبیات فرانسوی
در هزارتو
خریدنویسنده: آلن رب گریه
مترجم: مجید اسلامی
...و کل این صحنه همچنان خالی باقی میماند، بدون هیچ، مردی، زنی یا حتی بچهای.
جن
خریدنویسنده: آلن رب گریه
مترجم: پرویز شهدی
پاره یادداشتها
خریدنویسنده: اوژن یونسکو
مترجم: مژگان حسینیروزبهانی
اوژن یونسکو در پاره یادداشتها میگوید: دارم میمیرم از بس نمیتوانم بمیرم، از بس بلد نیستم بمیرم!