ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس
عصابه

صفحه اصلی / داســــــتان کوتاه /

داســــــتان کوتاه

عصابه

نویسنده: حبیب باوی‌ ساجد
داســــــتان کوتاه
ناشر: نشر افراز
تاریخ انتشار: 1388
88 صفحه

    این کتاب را بخرید

  • نسخه چاپی کتاب از ناکجا
    7,90€
  • خلاصه کتاب
  • نظرات شما

  • خلاصه کتاب

    چه بارونیه امشب... مردم هم بارون و سرما و گرما نمی‌شناسن... نمی‌گن زنه... حرمت داره... بچه تو بغلشه... نا‌سلامتی این روز‌ها عزادارن، جونم دراومد تا... ـ به سلامتی اومده بودین پابوسی آقا؟... رعد و برق آسمان را روشن می‌کند. اتومبیل از بالای پل می‌گذرد. ـ اگه تا صبح همین‌طور یه نفس بباره کارون می‌آد تو خونه‌هامون... ـ کاشکی چ‌تر داشتین... بچه خیس شده... هوا سرد شده... سرما نخورده... سیگار بکشم اذیت نمی‌شین که؟ ـ بکش، شیشه رو پایین می‌دم... ـ بچه سرما ‌می‌خوره... نمی‌کشم... ـ کجای کیان‌آباد می‌رین خانم؟... زن به خود می‌آید. ـ پرسیدم کجای کیان‌آباد تشریف می‌برین؟ ـ خیابون یازده... ـ شرقی یا غربی؟



    نظرات شما

    برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
    - ورود
    - عضویت

    نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
    با تشکر