اما نه،انسان بدین سبب نمیمیرد که به دنیا آمده،زندگی کرده و پیر شده،بلکه به علتی میمیرد.
دانستن این که مامان به علت سن وسالش به مرگ نزدیک بود از این غافلگیری دهشتانک نکاست؛او یک غده سرطانی داشت.سرطان،انسداد شریان و نارسایی های ریوی همان قدر سبعانه و پیش بینی ناپذیرند که از کار افتادن موتور هواپیما در سینه آسمان مادرم در آن انزاوی احتضار همه را تشویق به خوشبختی میکرد و بهای بی نهایت هر لحظه را می دانست پافشاری بیهوده اش نیز پرده اطمینان بخش ابتذالات روزمره را می درید.هیچ مرگی طبیعی نیست....
گرچه شاید این کتاب بهترین کتاب سیمون دوبووار نباشد،دست کم پرده از راز آلود ترین بخش زندگی اش برمی دارد.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر