رمان «خرچنگ ها بر ساحل» که داستان فراز و نشیبها و تب و تابهای یک نسل است، بستر تاریخی سالهای 50 تا کشتار 67 را در برمیگیرد. این کتاب روایت مهری است که به عنوان یک تبعیدی از دریچه تنهائیش در برلین به سالها و خاطرات گذشتهاش بر می گردد و اینگونه نگاهی دارد به شهر و فرهنگی که در آن بزرگ شده و به تمام دوران قبل تا بعد از انقلاب و به تمام خوان هائی که باید پشت سر میگذاشت برای زنده ماندن. این داستان روایت آوارگی و غربتزدگی انسانهائیست که در یک جامعه خودکامه حتی در کشور خود نیز به نوعی رانده شده و در تبعیدند. درست مثل خرچنگها که به خاطر مکروه بودنشان از نظر مذهبی، در سبد ماهیگیر ناآگاه جائی ندارند و او بی آنکه ارزششان را بداند، نابخردانه بر ساحل پرتشان میکند. «به دریا فکر کرد که پائین رفته بود، به ساحل که با لیلی و فریده دمپائی در دست، پای برهنه شان را بر آن می فشردند، به اثر پایشان بر ماسه های خیس سینه ساحل و بعد به خرچنگ های کوچکی که برساحل به جا مانده بودند و تلاش می کردند با هر جان کندنی، خود را به دریا برسانند. مهری احساس می کرد همان خرچنگ مانده بر ساحل است.»
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر