در بخشی از داستانی از این کتاب میخوانیم: «آقای پنریکارد تازگیها به جسی تمایل نشان داده است. اولش بسیار جزئی بود. اما حالا در آن تردید نمیتوان کرد. من احمق زودتر متوجه نشدم. دیروز، در گاردنپارتی منزل کشیش، از جسی پرسید گل مورد علاقهاش چیست و جسی بهش گفت گل میخک و امروز یک دستهی بزرگ گل...»
نظرات شما
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر