هر انسان حاصل یک پدر و مادر است. میشود نشناختشان، دوستشان نداشت، میشود به آنها شک کرد. اما آنها اینجایند، با چهرههاشان، حالاتشان، عادات و وسواسشان، توهمهاشان، امیدهاشان، شکل دستها و انگشتانشان، رنگ چشمها و موهاشان، طرز حرفزدنشان، افکارشان، شاید سنشان هنگام مرگ، تمام اینها در درون ما رخ داده است.
مدتها در رویاهایم، مادرم را سیاهپوست تصور میکردم. برای خود داستانی بافته بودم، تا از واقعیت پس از بازگشت از آفریقا فرار کنم. بازگشت به کشوری، به شهری که هیچ آشنایی نداشتم، جایی که بدل شده بودم به بیگانهای. پس از آن، هنگامی که پدرم، در سن بازنشستگی به فرانسه آمد تا با ما زندگی کند، دریافتم که آفریقایی او بوده است. پذیرفتنش دشوار بود. میبایست به عقب برگردم، از نو شروع کنم، بکوشم برای فهمیدن. این کتاب کوچک را به یاد این موضوع نوشتم.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر