بعد از روز واقعه هیچکس سرهنگ را ندیده بود. نه خودش را و نه آن چند جوان افغانی را که همیشه همراهش بودند و روزهایی که سرهنگ هوس خانهنشینی میکرد با قیافههای خجول در بقالی و نانوایی محل ظاهر میشدند. اولین روزهای بعد ازواقعه، از این که سرهنگ را در پارک نمیدیدم و صدای برخورد عصای عاجنشانش را روی سنگفرشها نمیشنیدم، احساس آزادی میکردم.
نظرات شما
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر