ناشناس در این آدرس یک داستان بلند کوتاه یا یک داستان کوتاه بلندیست که برای نخستین بار سال 1938 در آمریکا زیر قلم کرسمان تایلور منتشر شد.
داستان سال 1932 آغاز میشود با نامهنگاری دو دوست و شریک یک گالری نقاشی در سانفرانسیسکو. یکی، مارتین شولسه، آلمانی و دیگری، ماکس آیزنشتاین، آمریکایی و یهودی.
مارتین شولسهی آلمانی با زنش به کشورش بازمیگردد تا بچههایش را آنجا بزرگ کند و این دو دوست برای هم نامههای صمیمانهای مینویسند و این نامهنگاری قالب اصلی این داستان است.
در آغاز سال 1933 هیندنبورگ قدرت را در آلمان به آدولف هیتلر، رهبر حذب ناسیونالسوسیالیست که با آرای مردم انتخاب شده، واگذار میکند.
کمکم لحن نامههای این دو دوست تغییر میکند. ماکس آمریکایی از آنچه دربارهی رژیم جدید برلین میشنود ابراز نگرانی میکند و مارتین آلمانی به تفکر نازی دلبسته میشود. میان آنها سوءظن، فاصله و حتی نفرتی غریب ایجاد میشود. میان دو انسان متفکری که تاریخ روبروی هم قرار میدهد. و پایانی شگفتانگیز که برایتان اینجا تعریف نمیکنم و مانند پایان فیلمهای هیچکاک توصیه میکنم برای دوستانتان هم تعریف نکنید.
ماکس در نامهی 3 اوت 1933 به دوست آلمانیاش مارتین مینویسد: این نامه هیچ شباهتی به تو نداشت و محتوای آن را تنها میتوانم به ترس تو از سانسور تعبیر کنم. آن مردی که مثل برادرم دوست میداشتم و قلبش همیشه لبریز از مهر و محبت بود نمیتواند، حتی منفعلانه، شریک کشتار انسانهای بیگناه باشد. من هنوز اطمینانم را به تو از دست ندادم و دعا میکنم که اشتباه نکرده باشم. کافی است که با نوشتن یک “آری” در نامهات این را برای من ثابت کنی. بدون هیچ شرح بیشتری که برای تو خطرناک باشد. این مرا قانع خواهد کرد که تو بازیات، بازی فرصت طلبیست اما احساسات عمیقات عوض نشدهاند. و من خیال واهی نداشتم وقتی فکر میکردم اندیشهی تو آزادخواه و راست است و برایت کردار بد به هر اسمی که انجام شود، بد است.
و مارتین در جوابش مینویسد: نامهی تو را دریافت کردم. جواب تو هست : “نه”. تو یک آدم احساساتی هستی. اما بیاطلاعی که همهی آدمها از جنس تو نیستند.(...) من، یک آزادیخواهِ تقریبأ آمریکایی ؟ هرگز ! من یک وطن پرست آلمانی هستم. (...) تو می گویی که ما آزادیخواهان را شکنجه میدهیم و کتاب میسوزانیم. بهتر است بیدار شوی. آیا جراحی که غدهی سرطانی را عمل میکند چنین احساسات ابلهانهای از خود نشان میدهد ؟ او بدون وجداندرد میشکافد. آری، ما بیرحم هستیم. تولد عملی خشن است. و تولدِ دوبارهی ما هم خشن است.
ناشناس در این آدرس، نوشتهی یک زن خانهدار آمریکایی، کرسمن تایلور، با ترجمهی تینوش نظمجو در نشر ناکجا... یا حکایت انسانها که چگونه در بازی حوادث رنگ میگیرند و رنگ میبازند...
چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل بوکز بخوانید.
با کلیک کردن روی این قسمت، سری هم به صفحه فیسبوک این کتاب بزنید.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر