این سخن آبیست از دریای بیپایان عشق تا جهان را آب بخشد جسمها را جان کند در آدمی عشق و دردی وخارخاری و تقاضایی هست که اگر صد هزار عالم ملک او شود نیاساید و آرام نیابد. این خلق به تفصیل در هر پیشه و صنعتی و مذهبی و تحصیل نجوم و طب و غیر ذالک، جهد میکنند و هیچ آرام نمیگیرند زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است آخر معشوق را دلارام میگویند یعنی که دل به وی آرام گیرد پس به غیر چون ارام و قرار گیرد؟ این جمله خوشیها و مقصودها چون نردبانیست و چون پایههای نردبان جای اقامت نیست - از بهر گذشتن است - خنک او را که زود تر بیدار و واقف گردد تا راه دراز بر او کوته شود و در این پایههای نردبان عمر خود را ضایع نکند. کلماتی از مولانا جلال الدین محمد(604-672 هجری) بزرگترین عارف شاعر ایران و از شگفتیهای تبار آدمی. کتاب حاضر روزنهای است به دنیای معنوی و پر امید او. تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر