چهار تا پيراهن خواب، چهار تا ملافه، چهار تا زيرپيراهني، به عبارت ديگر از هر چيز چهار تا. جهيزيه دخترش را، با صبر و حوصله، روز به روز، دوخته و آماده كرده بود. مثل عنكبوتي كه تار خود را ميبافد. مدام آنها را به زنهاي همسايه نشان ميداد و ميگفت: - جهيزيه فقرا است. ولي پاكيزه است.
با آن دستهاي پينه بسته كه به هر گونه زحمتي عادت داشت از صندوقي چوبي و كهنه، دراز و تنگ به شكل يك تابوت، آهسته آهسته، دانه دانه، لباسها و ملافهها را بيرون ميكشيد. شالهايي كه از هر دو طرف پشمي بود و آن شال عروسي كه تماما دستدوزي شده و ريشههاي ابريشمياش تا روي زمين ميرسيد. سه شال ديگر هم تماما پشمي بودند، گرچه گلدوزي نشده بودند. تمام آنها را روي تختخواب ميچيد و بار ديگر با لحني فروتنانه تكرار ميكرد: "جهيزيهاي است خاص آدمهاي فقير" و با ذوق و شوق، دستها و صدايش را ميلرزاند ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر