زمین وزمان را میگردم در جستجوی جوانمرد. کاروانسرهای خشتی وجادههای سنگی و کوچههای خاکی را میگردم، در جستجوی جوانمرد. سر محلهها و زیر گذر بازارچهها و گود زورخانهها و پستوی خانهها را میگردم در جستجوی جوانمرد. حجره پیشه وران و خانقاه صوفیان و خیمه سپاهیان را میگردم، در جستجوی جوانمرد. میگردم و میروم، آنقدر تا به عیاران میرسم؛ نه به این عیار که معنایش چابک و چالاک است؛ به آن«ایار» میرسم که نامش از یار میآید و مرامش از یاری. آن ایار که به نار سوگند میخورد و به مهر و به ماه. آن ایار برخاسته از آیین مهر و میترا. شگفتا که این جوانمرد تا کجا دور رفته است. پدرم مردی بازارگان بود. گوگرد پارسی به چین میبرد و کاسه چینی به روم. دیبای رومی به هند میبرد و پولادهندی به حلب. آبگینه حلبی به یمن میبرد و برد یمانی به پارس. در نیمه شعبان دشت، عیاران به کاوانش زدند، سکههایش را بردند، گوگردش را به باد دادند، دیبای رومیاش را دریدند و آبگینههایش را شکستند. دست و دهانش را بستند و برهنه رهایش کردند.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر