پسربچهٔ سیاه و ورچروکیده روی پل بالا و پایین میپرد و میخندد و برای من دست تکان میدهد. روی همان پلی که میگویند پدربزرگ من آن را ساخته و پدرم که در آن موقع کودکی مثل همین پسربچهٔ سیاه و ورچروکیده بود، روی پل به او کمک میکرد و خودم موقعی که کودکی مثل این سیاه و ورچروکیده بودم روی آن بازی میکردم و حالا او دارد ادای بچگی مرا درمی آورد.
نظرات شما
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر