كتاب حاضر شامل دو داستان از محمود دولتآبادي است. ماجراهاي داستان بياباني در يک روستاي اطراف ورامين اتفاق ميافتد. ذوالفقار قهرمان داستان مردي است كه بيشتر زندگياش در بيابانهاي اطراف ورامين ميگذرد. او نزد اربابي كار ميكند، اما ارباب حق او را نميدهد. ذوالفقار، پيش ملاي ده ميرود، اما ملا، او را دعوت به سكوت ميكند. ذوالفقار طبق سند دستي به دادگاه مراجعه ميكند، اما چون ارباب امضاهايش را عوض ميكرده، سند ذوالفقار، سند جعلي شناخته ميشود و ذوالفقار محكوم ميگردد. داستان هجرت يک داستان روستايي است. ماجرا از يكي از روستاهاي مشهد آغاز ميگردد و در آن سليمان به همسرش معصومه بدبين شده، و با او درگير ميشود. در روستا سه دزدي اتفاق ميافتد و مردم، به سليمان اتهاماتي ميزنند. پس از آن سليمان ناگزير و براي هميشه از آن روستا مهاجرت ميكند.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر