بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
نقاشی
از پشت شیشهها مردم چه دورند. یه دنیای نقاشی شده. همه چیز روی پنجره حک شده. مصنوعی. بیحرکت. اگه من شیشه رو بشکنم چه اتفاقی میافته؟
آزيا سرنچ تودوروويچ | ازدواجهاى مرده
(اتفاق، حرکت، دنیا، دور، شکستن، شیشه، مردم، مصنوعی، نقاشی، پشت، پنجره)
(اتفاق، حرکت، دنیا، دور، شکستن، شیشه، مردم، مصنوعی، نقاشی، پشت، پنجره)
وقتی به مادرت خیانت میکردم، میدونستم که این اشتباهترین کار زندگیمه اما درست در همون لحظه وقتی به لیلا فکر میکردم و حرفهایی که بینمون رد و بدل میشد، از ادبیات تا نقاشی، از مصدق تا خمینی، فکر میکردم که این درستترین تصمیم زندگی منه.
شکوفه آذر | روز گودال
(ادبیات، اشتباه، تصمیم، حرف، خمینی، خیانت، درست، زندگی، فکر، لحظه، مادر، مصدق، نقاشی، کار)
(ادبیات، اشتباه، تصمیم، حرف، خمینی، خیانت، درست، زندگی، فکر، لحظه، مادر، مصدق، نقاشی، کار)