بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
ویران
ببينين چهجورى دارين به من نگاه مىكنين. من ديگه نمىتونم صبر كنم، من ويرانم، من لت و پارم، شما من رو کور مىكنين، شما يه الماسين، الماس منين...
آخر کجا دیدهای | که زمین را به مجازات پرندههایش | ویران کنند | و خورشید را برای لحظهای نور، قربانی
ويرانه حقيقت را آشکار مىکند چون چيزى است که بر جا مىماند ؛ ويرانه استمرار تاريخ است.