ما که مادر نداشتیم | زلزله بود | که گهوارهمان را تکان میداد علی عبدالرضایی | زخم باز |
زندگینامه
آثار این نویسنده در ناکجا
نقد
مصاحبه
جملات منتخب
میخواهم بیدار شوم | کابوسها خوابم را رها نمیکنند
روی حرفهایم میخوابم | تا کسی نشنود
دنیا کتاب کوچکی است | از اول میخوانم | و تمام نمیشود.
همه در خوابند | وقتی طنابی ضخیم | از سوزنی نازک عبور میکند
وقتی کتابت را ورق زدی | آرام سرود میخواندی | تا باور کنی | زندهای
و برای سرزمینی قطعهقطعه میشوم | که نامم را میخواند | زیر لبهایش | و پرچمش را تکان نمیدهد
نمیدانستی | هر کس اول سطر ننشیند | رنگ پایان میگیرد
آخر کجا دیدهای | که زمین را به مجازات پرندههایش | ویران کنند | و خورشید را برای لحظهای نور، قربانی
همهی آفتاب | پنجرهای بود که ندیدمش
چشمهایم را میبندم | پیش از آنکه خاطرهای شوی | میروی
شعر من زنی بود | که کنار خیابانی جان داد
بگو چگونه این سرزمین را میخوابانند | در حدقههای تا ابد گشودهام!؟
زندگی قحطی کوتاهی است | که با هیچ بارانی سیراب نمیشود
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر