بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
حتی
من اگر ميلم را، اگر ميلى در کار باشد، برايتان بيان كنم، آن میل چهرهتان را مىسوزاند، دستانتان را با فريادى پس خواهيد كشيد، و در تاريكى، همچون سگى كه چنان با شتاب مىگريزد كه دُمش حتى پيدا نيست، فرار خواهيد كرد
(بیان، تاريكى، حتی، دستان، دم، سوزاندن، سگ، شتاب، فرار، فریاد، میل، چهره، کار)
برای همین چیزها بود که میباید رد درد را در جایی دیگر میزدم. تا در مکانی دیگر به غیر از تن آدمی به ملاقاتش میرفتم. مثلاً در مکانی به عین کلام. درد که تنها در نسوج تن آدمی پرسه نمیزند. گاهی هم ساکن اشیاء میگردد. حتی ممکن است در قاب عکسی منزل کند یا حتی در الفاظ یک صدا. باید کلمه بهترین مکان برای سکونت درد باشد که آدمی رنجش را در کلمه مستحیل میکند و بر صفحات کاغذ مینویسد تا درد را دور از خود محبوس کلمات کند. هر کلمه حامل چیزی از او بود، شاید در صحفهی کاغذ زندگی میکرد و من با کلمات، حضورش را کشف میکردم.
ولی گایتری تو در هنگامهی تسعیر و حتی تا همین حالا هم یک کلمهی مجردی که از ساحل رود راوی لاهور آوردهام. حتی اگر مکتوب هم نبودی که زهدانی مکتوب داشته باشی، زنانگی تو شکل ملفوظ اسم توست که با خود از ساحل رود راوی برداشته و به رونیز دارالمفتاح آوردهام. مگر میشود، کلمهای مثل اسم تو که حتی مکتوب هم نبود، از من بار بگیرد.
د آدم خوبیست. چون حتی در خیالش هم دروغ نمیگوید، حتی به خودش. وقتی در تاکسی نشسته و به سمت آ میرود، روندِ سکس را مرور میکند. هیچ لحظه آلتش را از چیزی که هست بزرگتر در نظر نگرفته. و وقتی آ در خیالش به او میگوید «کیر گندهتُ بکن تو کس کوچولوم»، کیرش میخوابد از دروغی که در خاطرش است.
(آدم، آلت، بزرگ، تاکسی، حتی، خوب، خود، خیال، دروغ، سکس، شب مورد نظر، لحظه، مرور، نظر)
آزادي چشمان زني است | كه حتي پس از سنگسار هم باز میماند