شعر از همان مکانیسمهایی استفاده میکند که نمادها، آرزوها و جابجاییها استفاده میکنند. در شعر انسان به خودش باز میگردد و رفتار او با همنوعانش به صورت ارتباط عاطفی در میآید. در واقع او با گذر از جهان اجتماعی دارای واقعیت عقلانی به جهانی اجتماعی برخوردار از اشتراک هیجانی و عاطفی میرسد...
هنر محتوای عاطفی آگاهی انسان را تغییر میدهد تا بتواند هوشیارانهتر و عمیقتر به جهان واکنش نشان دهد. این نفوذ به واقعیت درونی، چون در نتیجه همکاری مشترک انسان به دست میآید و دارای پیچیدگی است، از توانایی فرد خارج است.
دلهای همنوعانش را نیز متأثر میکند و احساس مشترک کل جامعه را به سطح تازهای از پیچیدگی بالا میبرد. امکان سطوح تازهای از هم دردی، درک و عطوفت آگاهانه میان انسانها بوجود میآورد تا با سطوح جدید سازمان بندی مادی که محصول تولید اقتصادی است هماهنگ شود.
همانطورکه در دورن گرایی موزون رقص قبیلهای، هر رقصنده به خلوت دل خود، یعنی درون چشمه غرایزش پناه میبرد تا با همنوعان خود در جهانی از حرکت غریزی و خونی و نه محسوس سهیم شود، امروز هم خود غریزی، هنر انسان عام است که به او پناه میبریم تا با سایر همنوعانمان ارتباط گیریم...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر