داستان رمان «توسکا» در شهر لنگرود اتفاق میافتد. در بخشی از داستان کتاب توسکا میخوانیم: «سروکله پروفسور شاندو همیشه اواخر تابستان و اوایل پاییز پیدا میشد. جلوی موهایش ریخته بود، اما از پشت سر به شانههایش میرسید. به شکلی که وقتی در کوچه و خیابانهای لنگرود راه میرفت، آفتاب بر پیشانی پر از خطوطش چنان منعکس میشد گویی بر آیینهء شکستهای میتابد یا بر آبی که بر آن تلنگری زده باشند»...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر