سلام
حال همهٔ ما خوب است.
ملالی نیست جز گم شدنگاه بهگاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بیسبب میگویند.
با این همه عمری اگر باقی بود٬
طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی آهوی بیجفت بلرزد
و نه این دل ناماندگار بیدرمان...
تا یادم نرفته است بنویسم حوالی خوابهای ما سال پربارانی بود
میدانم همیشه حیات آنجا پر از هوای تازهٔ باز نیامدن است
اما تو لااقل حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست؟
راستی خبرت بدهم خواب دیدهام
خانهای خریدهام
بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیدیوار
هی بخند
بیپرده بگویمت
چیزی نمانده است من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت.
دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سفید از فراز کوچه ما میگذرد
باد بوی نامهای کسان من میدهد.
یادت میآید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟
نامهام باید کوتاه باشد، ساده باشد،
بیحرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت مینویسم:
حال همهٔ ما خوب است،
اما تو باور نکن.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر