گرفتار در قفس تنگ یک تاکسی و در امتداد روزهای پایانناپذیر کار، راننده خود را به زیر و رو کردن و واکاری بیملاحظهی زندگیاش میسپارد. در گفتگو، و یا تنها در همراهی، با مسافرانی که معلوم نیست هر یک از کجا- از گوشهی یک خیابان یا از درون یک تخیل آشفته- فرا میرسند، لحظهها و صحنههای زندگیاش را بازسازی میکند، آنها را دوباره میزید تا به سرانجام محتومی برسد که چیزی نیست مگر مشتی خاطره، پراکنده در باد حیرت و سرگردانی...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر