هر چند که میدانست، یا باید میدانست که ساعات طولانی تنهایی نه تنها به تمرکز او کمکی نخواهد کرد، بلکه تنها او را برای دقایقی طولانی و بیپایان سر جای خود مینشاند تا با حالتی مسحور و شیفته به درختان بیرون پنجره اتاق مطالعهاش خیره بماند و همینطور که تاریکی همه جا را فرا میگیرد، انعکاس شبحگونه خود او در قاب پنجره ظاهر شود. ادیت تصویر میکرد که چطور ممکن است روح او آرام و آهسته از بدنش خارج شود تا در آنجا به پرواز درآید.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر