خواب تو را دیدم | بر نیمکت چوبی پارک لادرا نشسته بودی | و گرده نانی را | برای کبوتران غایب تکه تکه میکردی … | دیشب خواب تو را دیدم | لبانات مانند تمشک تازه | نرم و سرخ بود | و نسیم هر بار که میوزید | یکی از چینهای چهرهات را با خود میبرد…
نظرات شما
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر