ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس
همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها

صفحه اصلی / داستان بلـــــــند /

داستان بلـــــــند

همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها

نویسنده: رضا قاسمی
داستان بلـــــــند
ناشر: نیلوفر
تاریخ انتشار: 1390
207 صفحه

    این کتاب را بخرید

  • نسخه چاپی کتاب از ناکجا
    13,90€
  • خلاصه کتاب
  • جملات منتخب
  • نظرات شما

  • خلاصه کتاب

    خواب نبودم، این را مطمئنم. چون کاردی را که در پشتم فرو رفته بود حس می‏کردم. بوی زهم خون‏خشکیده‏ای را هم، که تمام تنم را پوشانده بود، حس می‏کردم. پس این نور کجتاب از کجا می‏آمد؟ چهره‏اش شباهت غریبی به گاری کوپر داشت. تفاوت، تنها، در موها بود که، بر خلاف موهای گاری کوپر، هم‏بلند بود هم کمی آشفته. نور کجتابی که نیمه راست صورتش را روشن کرده بود، به او حالت وهم انگیزی می‏داد که، بی اختیار، مرا به یاد سینمای اکسپر سیونیست‏های آلمان می‏انداخت؛ به خصوص "فاوست" مورنائو. چیزی که پاک گیجم کرده بود وجود همین نور کجتاب بود. اگر او بیرون از این فضای تنگ و تاریکی بود که من درآن بودم پس چرا نور به شکلی موضعی بر او می‏تابید. و اگر داخل همین بود... این دیگر با هیچ منطقی جور در نمی‏آمد. مگر می‏شود یک فضای واحد دو حجم متفاوت داشته باشد؟ تازه، یکی روشن یکی تاریک؟ فاوست مورنائو، آرام و در سکوت، دفتری را که با خود داشت مرور می‏کرد، و حالا مدتی بود که روی نکته‏ای‏مکث کرده بود. نفسم در سینه حبس شده بود و هر آن منتظر بودم سؤال پیچم کند. اما گویا به این زودی‏ها خیالش رو نداشت. یا شاید هم این شگردی بود برای در هم شکستن مقاومتم. حالا چرا گمان می‏کرد خیال مقاومت دارم بمانم. راستش، من تصمیم گرفته بودم همه چیز را بگویم. دست خودم نبود که با یک تشر رنگم می‏پرید و با یک سیلی‏تنبانم را خیس می‏کردم.



    جملات منتخب

    می‌گویند فراموشی دفاعِ طبیعی بدن است در برابر رنج! می‌گویند دردی که نوزاد، هنگام عبور از آن دریـچه‌ی تنگ متحمل می‌شود، چنان شـدید است که کـودک، ترجـیح می‌دهد رنجِ زاده شـدن را برای همــیشه از یاد ببرد...!



    نظرات شما

    برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
    - ورود
    - عضویت

    نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
    با تشکر