ما که مادر نداشتیم | زلزله بود | که گهوارهمان را تکان میداد علی عبدالرضایی | زخم باز |
خلاصه کتاب
نقد
مصاحبه
جملات منتخب
مرا استحکام کار نهایت کار نیست، بدایت کار است، که من عمارت برای جان میکنم و دیگران برای تن.
پادشاه آتشیست که تا کس دور نباشد از هُرم او ایمن نباشد.
گوشهایم نمیشنود. چشمهایم نمیبیند و در کاسهی سرم سکوت خشک برهوتیست که باد گهگاه غبار آن را پراکنده میکند.
رضا قاسمی | معمای ماهیار معمار
(باد، برهوت، خشک، دیدن، سر، سکوت، شنیدن، غبار، پراکنده، چشم، کاسه، گوش)
(باد، برهوت، خشک، دیدن، سر، سکوت، شنیدن، غبار، پراکنده، چشم، کاسه، گوش)
از صدها هزار کس که روی در نقاب خاک کنند، همه مرگشان مرگ بیداد است. چند کس را مرگ از داد است؟
انگار کاخ پادشاه را از پچپچه میسازند، نه سنگ و ستون.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر