![]() | نفرین به اژدها. نازایی بسی به نیكبختی نزدیكتر است تا بارداری، و در حسرت طفلی بودن بسیار آسانتر از آنكه آدمی پارهی جگرش را به خون دل بپروراند، از مغزش خورشی سازند گوارای شكم ماران. رضا قاسمی | ماهان کوشیار و چو ضحاک شد بر جهان شهریار | ![]() |
باقی
همیشه حرفی را برای نگفتن باقی بگذار.
صدای فلوت در خانه باقی مانده بود. صدای فلوتت را با خانه یکجا فروختم.
روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند. روز و شب دارد. روشنی دارد، تاریکی دارد. کم دارد، بیش دارد. دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده تمام میشود بهار میآید...
محمود دولت آبادی | جای خالی سلوچ (گالینگور جیبی)
(باقی، بهار، تاریک، تمام، روز، روزگار، روشن، زمستان، شب، قرار، همیشه، کم)
(باقی، بهار، تاریک، تمام، روز، روزگار، روشن، زمستان، شب، قرار، همیشه، کم)
وقتی كه زنی هوس هیچ یک از مردانی را نمیكند که وجود دارند، تنها هوسی که برایش باقی میماند نسبت به مردی است که وجود ندارد.