بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
پیشانی
روی پیشانی خجسته نجومی عرق نشسته بود و همین که شال ابریشم نقرهای را برداشت با آن پیشانیاش را خشک کند، به نظرم رسید تراش شانههاش از جنس آیینه بودند، که پوستش از زیر رشتههای موهای زیتونی بلندش، نورهای چلچراغ را باز میتاباند
ابوتراب خسروی |
(آیینه، ابریشم، بلند، تراش، جنس، خجسته، خشک، رشته، زیتون، شال، شانه، مو، نجوم، نقره، نور، پیشانی، چلچراغ)
(آیینه، ابریشم، بلند، تراش، جنس، خجسته، خشک، رشته، زیتون، شال، شانه، مو، نجوم، نقره، نور، پیشانی، چلچراغ)
مرزها تنها میتوانند | لبها را از هم دور نگه دارند | نسیمی كه هر شب | موهایت را |بر پیشانیات میریزد |باد پریشانیست | كه از انگشتان من گذشته است
علیرضا عباسی | مرمت خوابهای کوتاه
(انگشت، باد، تنها، دور، شب، لب، مرز، مو، نسیم، پریشان، پیشانی، گذشته)
(انگشت، باد، تنها، دور، شب، لب، مرز، مو، نسیم، پریشان، پیشانی، گذشته)
پیش از دیدنش گمان نمیکردم از آن تاریکی، از آن همه ابهام و ندانستن من؛ از او و از تنش عطر اقاقیا بیاید. بو کردم تا در خاطرم خوب بماند و خوب به حافظهام بسپارمش. نفس کشیدمش از ابتدای تنش، از انگشتهای پاهایش تا پیشانیاَش و دوباره و چندباره، تا آنجا که به درونش میرسید.
امید بلاغتی | حرمان
(ابهام، اقاقیا، انگشت، بو، تاریکی، تن، حافظه، خاطر، درون، دیدن، عطر، نفس، پیشانی، گمان)
(ابهام، اقاقیا، انگشت، بو، تاریکی، تن، حافظه، خاطر، درون، دیدن، عطر، نفس، پیشانی، گمان)