کسی که در شانزدهم ژانویهی هزار و نهصد و هفتاد و نه از مرزهای ایران گذشت، من نبودم، جنازهی من بود. در واقع من توی فرودگاه تهران جا ماندهام و هنوز -سرگردان و مات- در سالنها میگردم و برای مسافرها دست تکان میدهم. غالباً برای آنها که کسی به استقبالشان نمیآید، هم آنها که تکیده و گمشده، رو به خروجی بزرگِ سالن روان میشوند و عطری سرسری از رفتنشان در هوا میپیچد.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر