ایوانف مردی است ذاتاً نیک و خوش قلب که در معرض کج فهمیها و افترازنیهای اطرافیان قرار دارد و ملول از زندگی و همسر بیمار خویش از محیط خانواده میگریزد. دختری به نام ساشا که شیفتة او شده، و شاید به انگیزة رقّت و ترحم، میخواهد او را از ورطة زندگی ملالآورش رهایی بخشد اما ایوانف که دچار نومیدی مرگ آوری است و پس از مرگ همسرش طاقت ورود به ماجرا و زندگی جدیدی را ندارد، درست در گرما گرم جشن ازدواج با ساشا خود را با تیر میزند.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر