من همیشه احساس میکردم که پدر همینجاهاست. یعنی جای دوری نرفته. فکر میکردم همین دوروبراس. حتی یهجایی توی همین خونه. خیلیا به ما گفتن که پدر حتماً مرده، وگرنه توی این همه سال، یه خبری ازش میرسید. شاید مادرم باور کرده باشه، ولی من هیچوقت باور نکردم. یهچیزی توی قلبم بهم میگه، پدر من هنوز زندهست و یه روز دوباره برمیگرده. کی میدونه؟ شاید از همین در بیاد تو و از من یه لیوان آب بخواد.
اين نمايشنامه كه پيشتر با نام يلدا در تئاتر شهر به روي صحنه رفته، دربارهي خانوادهي سه نفرهاي است كه تشكيل شده از مادر، دختر و نوهي آنها. اين افراد همگي در خانهاي قديمي زندگي ميكنند. پدر خانواده سالها پيش، ناپديد شده و ورود پزشكي جوان به عنوان مستاجر به خانه، تغييراتي سبب ميشود كه از آن جمله است برملا شدن رازهاي قديمي خانه، اين نمايش با موضوع تعارض بين نسلها و تلاش براي درك يكديگر و بخشيدن يكديگر فراهم آمده است.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر