گاه باید خود را گم کرد | چون نجابت | که در کوچه پس کوچههای این شهر دستبهدست میگردد. رضا صالحی مهربان | باد با لباس آبی |
زندگینامه
آثار این نویسنده در ناکجا
نقد
قصه جمعه
مصاحبه
ویدئو
جملات منتخب
چلهی تابستون، الحق به دنیا اومدن داره اما نمیدونستم تو چلهی تابستون اعدام هم میکنن.
دلم میخواهد از خواب که بیدار میشوم هیچ بویی نیاید و هیچ دستی نباشد که لمسم کند و هیچ لبی نخواهد که دهانم را ببوسد.
یوسف تو زیادی روشنفکری برای من، من یه شوهر میخوام که از ترسش نتونم با کس دیگهای بخوابم.
آن دو زن بوی خون میدهند؛ بوی خون داغ و غلیظ. بوی خون انبوه و سرخ. آنها ایرانیاند.
این همان صدای جادویی است. صدای جادویی زنی که وقتی برای اولین بار با او خوابیدم پشتش را کرد به من و آواز خواند با صدایی هولناکتر از صدای یک ساحره.
مشق اول: خوندن در هر زمان و مکانی، مشق دوم: نوشتن از هر چیز و ناچیزی.
کارهای خانم ملکوتی
یک داستان کوتاه از خانم ملکوتی به اسم «سرهنگ و سرخ پوست» خواندم. کار زیبایی است. امیدوارم بتوانم کارهای دیگر ایشان را هم از کتاب فروشی ها پیدا کنم.
ارسال شده توسط تقی (تایید نشده) در ش., 2012-05-26 16:53.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر