این یکی خیال را می گویم | از کهکشانی تمام شده میآید | از واژههای من کدر نشوید اگر این سر | سیاره آفتابی است نیمه سرد شده که از ماه نور قرض میگیرد | میوهای که پیش روی من گذاشتهای | هزارو اندی سال پیش نرن آن را بلعیده است | درست مثل خورشیدهایی که امشب صمیمانه | آسمانها به هابل تقدیم میکند و هابل به ما | و ما به شبهایی که در سرداب اسکندر افتاده بودیم تا خضر را به او بدهیم | امشب خیال از آفتابی تمام شده میآید | و من به پایان این شعر | به کهکشانی زاده نشده | از بطن سهابی ناپیدایی.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر