بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
سگ
اما در نگاه سگ هیچ نيست مگر اين پندار كه همه، دور تا دور او، بدون شک سگند.
خلیج باردار زیر موهای حلقه حلقهی روسپی من | بدون مجوز رسمی به دنیا میآیم | بالا میآورم بچههایم را | به دندان میگیرم | بو میکنم | ولگردیام را به حساب دیوانگی نه،| نگذارید این سگ خوابهایم را بدزدد
روجا چمنکار | سنگهای نُه ماهه
(باردار، بو، بچه، حلقه، خلیج، خواب، دندان، دنیا، دیوانه، روسپی، سگ، مو)
(باردار، بو، بچه، حلقه، خلیج، خواب، دندان، دنیا، دیوانه، روسپی، سگ، مو)
من اگر ميلم را، اگر ميلى در کار باشد، برايتان بيان كنم، آن میل چهرهتان را مىسوزاند، دستانتان را با فريادى پس خواهيد كشيد، و در تاريكى، همچون سگى كه چنان با شتاب مىگريزد كه دُمش حتى پيدا نيست، فرار خواهيد كرد
برنار ماری کلتس | در خلوت مزارع پنبه
(بیان، تاريكى، حتی، دستان، دم، سوزاندن، سگ، شتاب، فرار، فریاد، میل، چهره، کار)
(بیان، تاريكى، حتی، دستان، دم، سوزاندن، سگ، شتاب، فرار، فریاد، میل، چهره، کار)
کفگیر به تهدیگ | تهدیگ به تهدید | تهدید به استخوان | (مکث طولانی) | استخوان | به سگ رسیده است