یکی نبود، هیچ کس بود
در بیابانی که زیاد دور نبود، کوهی زندگی نمیکرد که قهوهای و سخت بود
در نزدیکیاش درختی نبود که برگهای سبزی داشت و میوههای شیرینِ قرمزی نداشت و سایهای که رهگذران خسته را پناه ندهد
زمانی مردی از آنجا نگذشت و بیدرنگ با تبری که داشت، بیپروا بیابان را از درخت گرفت
از آن زمان به بعد درختی آنجا نیست که در بیابانی باشد
چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل بوکز بخوانید.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر