بهش گفتم: نه جانم، ... آخه تو چهطور همچین فکری کردی؟ اینجا آسایشگاهه. مادرِ 6457 گفت: آهان. که اینطور. خوب، مگه اینجا به اندازهی کافی آسایش نداشت که باید میبردنش استراحتگاه؟ گفتم: ای بابا، خانمِ 6457، موضوع به این سادگیهام که فکر میکنی نیست... بعضی وقتها آدم باید اول آسایش داشته باشه، بعد استراحت کنه. بعضی وقتهام برعکسه. در هر حالت، چه این حالت چه اون حالت، اول از همه، صلاح و مصلحت خود بیمار بررسی میشه. بعد گفتم: با این حساب، خیالت راحت باشه. اگه پسرت رو از اینجا بردن یه جای دیگه، حتماً به صلاح خودش بوده.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر